وبلاگ اختصاصی روستای جوشقان
هر چی جالبه


خواندن سوره ی حمد: برای شفای بیمار.

خواندن سوره ی انعام: برطرف شدن ترس از نفس.

خواندن سوره ی کهف: آمرزش و نجات از فتنه دجال فقر و قرض ایمن گردد.

خواندن سوره ی بنی اسرائیل: زیارت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف).

خواندن سوره ی کوثر: دور کردن کسی از خود.

خواندن سوره ی بقره: خیر و برکت _ دوری شیطان _ شفای دیوانه.

خواندن سوره ی حشر: هر چیز برایش صلوات فرستد و استغفار کند.

خواندن سوره ی جن: از شر جنیان و سحر ایمن باشد, قرض برطرف شود.

خواندن سوره ی عم یتسائلون: زیارت خانه خدا.

خواندن سوره ی حج: زیارت بیت الله الحرم.

خواندن سوره ی طور: خیر دنیا و آخرت از زندان.

خواندن سوره ی لقمان: حسنه ی بسیار.

خواندن سوره ی احقاف: قوت جسم و حسنه زیاد.

خواندن سوره ی جمعه: کفاره ی گناهان تا جمعه دیگر.

خواندن سوره ی واقعه: رفع فتنه و بلا _ خیر و برکت و نجات از غفلت.

خواندن سوره ی انا انزلنا: منافق نشود _ در وقت خواب.

خواندن سوره ی ص: ثواب زیاد, جلوگیری از گناه.

خواندن سوره ی یس: قلب قرآن است.

خواندن سوره ی شعرا - قصص: در بهشت عدن و ترویج حورالعین.

خواندن سوره ی الم تنزیل - تبارک الذی بیده: احیاء شب قدر.

خواندن سوره ی سبا - فاطر: در حمایت خداوند عالم
 


نظرات (1)
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 10:49 :: توسط : محمد قربانی

 


1-آن چیست که بی زبان سخن می گوید بی پرده ز کار این و آن می گوید با آن که در او نیست نه دندان و نه لب بی هدف ره می برد با قلب خون

2- چیست آن ، کز چشمه ای آید برون می شود از سنگ سختی سر نگون مدتی بر دشت خشکی چون برفت بیرون و درون شهر جایی دارد
3- آن چیست که ارغوان قبایی دارد مانند دم موش پایی دارد. گرد است و مدور است و تاجش بر سر صد پاره تنش ، ولی ز یک پایه نگون 4- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون دل عاشقان فرو ریزد خون چون دست به او نهی ز اندازه فزون اندر وسطش کشتی قیر اندوده
5- جامی است در او آب خوش و آسوده بر جای نشسته و جهان پیموده کشتی بانی در آن به رنگ دوده خود جامه همی بافد و او باشد عریان
6-آن چیست که خودریسد و خود بافد جامه پوست در پوست گرد یکدیگر
7- چیست آن گرد گنبد بی در رخش از آب دیده گردد تر هر که بگشاید این معما را گاهی حلال و طیب ، گاهی حرام مطلق
8- آن چیست گرد و کوچک ، آویز و معلق گرد است و دراز و در ندارد
9-آن چیست که پا و سر ندارد جز نام دو جانور ندارد اندر شکمش ستارگانند اندام ظریف چون صنوبر دارد
10-آن چیست قبای زرد در بر دارد تلخ است ولی طعمی چو شکر دارد زرد است و معطر آید به مشام با هزاران سوار می گردید
11- چیست آن پادشاه هفت اقلیم آمد و فوج شاه در پیچید ناگهان یک سوار زرد نقاب چار پاست ، نه که گاو است
12- سخت است , نه که سنگ بیابان گرد است ، نه که مرد است تخم ریز است ، نه که مرغ است کلید آهنین قفلش گشاید
13- کدام است گنبدی که در ندارد ز هر بچه دو صد مادر بزاید هزاران بچه دارد در شکم بیش که ندارد به آشیانه قرار
14- چیست آن مرغ آتشین منقار و قنا عذاب النار ؟ شب و روز اندر آب می گوید سرخ و سبز و سپید پوشیده
15- چیست آن لعبت پسندیده با دو صد احترام خوابیده ؟ در میان دو کاسه چوبین رخت سیه و سبز کلاهی دارد
16- آن چیست که در برگ پناهی دارد من در عجبم کاین چه گناهی دارد؟ پوستش بکنند و سینه اش چاک کنند گر آب تنی کنی، تنش آب شود
17- آن چیست که در سه و قت کمیاب شود گر سرد شود ، زندگی از سر گیرد؟ گر گرم شود گریه کند تا میرد از خمی هر دو سر به هم دارد
18- این چه باشد که پشت خم دارد صد منی را به پشت بر دارد ؟ وزن او نیست خود به صد مثقال پرنیان پیکر و آهن دل و فولاد پر است ؟ 19-آن چه مرغیست تا اوج هوا رهسپراست کاندرین صحرا بدیدم یک عجایب جانور
20-یک معما از تو پرسم ای حکیم پر هنر پای او مانند اره ، شیر سینه، اسب سر مور چشم ومار دم کرکس پرو عقرب شکم نیم پر شد پر تهی ، یعنی چه چیز ؟
21- یک معما با تو دارم، ای حکیم با تمیز مرغ آتشخوارم و آتش پر و بال من است
22-بلبل این باغم واین باغ بستان من است هر که حل کرد این معما پیرو استاد من است استخوانم نقره و اندر شکم دارم طلا که آتش در میان آب می گشت
23- عجایب صنعتی دیدم در این دشت دو اسم زنده دارد از دو حیوان
24- عجایب لعبتی زرد است و بی جان رعنا پسران شوخ و دلکش دارد
25- شیراز پری رخان مهوش دارد بنگر که دلم از تو چه خواهش دارد از هر سر مصرعی حروفی بردار نه در دارد نه دیوار و حصاری
26- عجایب گنبد والا تباری درونش هست لشکر بیشماری بنازم قدرت پروردگاری پریرویان به بستان تازه دیدم
27- عجایب صنعت نادیده دیدم به یک محمل دو صد دردانه دیدم! چو دست بردم گل از باغش بچینم همه چادر سفید سینه بلوری
28- از آن بالا میاد یک دسته حوری چون به سن سی رسد بچه شود!
29- دختری چارده ساله بالغ شود پرش سیب و گلابی
30-دستمال آبی آبی چشمه آبش را ببین شط فراتش را ببین
31- گنبد سرخ چمنی ،توش گل سرخ یمنی لب تا لب آن میان زنجیر است
32- در خانه ما درخت انجیر است آبش بخورم که گوئیا چون شیر است! خنجر بکشم میانه را پاره کنم اهل حقه تمام سر بسته
33- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت داس ظفرم چو کشت دولت دروند
34-من خود کج و راستان زمن راست روند از هر طرفی زمزمه زه شنوند! پشت از پی خدمت چه کنم خم که و مه زنده نبود تا نکنی زاتش بریان
35- چیزی چه بود مرده به یک کنج نهاده سرش تا نبری نگوید خبر ؟
36-چه چیز است ، مرغی است بی بال و پر صد پاره تنش بود ولی به یک پای نگون
37- آن چیست که روز می نماید شبگون همچون عاشق زچشم او ریزد خون؟ چون ناز کنی تنش ز اندازه فزون به شباهت نظیر یکدگر است 38- آن چه باشد که زرد مثل زر است معدنش در میان دشت و در است ؟ قیمت آن بسی گران نبود پای او غرق در دل خاک است
39- آن چه باشد که سر بر افلاک است گوشت شیرین و استخوان چاک است ؟ رنگ او سرخ و زرد و گاه سیاه اندر صف مردان خدا جا دارد 40- آن چیست که جا به کوه و صحرا دارد سیصد سر و ده شکم دو صد پا دارد از هیبت او جمله بلرزد عالم مشاطه زلف دلبران است
41- آن چیست که پیک عاشقان است رقص چمن از نوای آن است ؟ خندیدن گل ز بوسه اوست روز و شب گردد و قدم نزند
42- چیست گردنده یی که دم نزند برف بارد و لیک دم نزند ؟ نعره او به سان شیر بود اهل حقه ، تمام سر بسته
43- حقه ای دیده ایم در بسته صاف و رنگین به یکدیگر بسته! همه یاقوت رنگ و لعل صفت وز آتش سرخش تاج و افسر دارد
44- این چیست که تاج نقره بر سر دارد بر گردنش از هر طرفی زنجیر است ؟ نا کرده گناه روی او چون قیر است جفتند ولی زهم جدایند 45- یک جفت کبوترند ابلق از کالبدشان برون نیایند پرواز کنند گرد عالم برسر هر شاخ او سه دختر افسونگر است
46- اژدری دیدم که او چارشاخ اندر سراست هر پسر را بیس و چار فرزند دیگر درخور است برسر هردختری بنشسته باشد سی پسر اندر کف مهوشان موزون گردد
47- آن چیست کز او حسن بت افزون گردد چون آب بدو رسد همه خون گردد سبز است تنش تا نرسد آب بدو کهربا پیکر و آدم دم و فولاد سر است؟
48-آن چیست که برسینه خصمش گذرست بار دوم که زاد جان آورد!
49- بار اول که زاد بی جان بود در یک گلاب پاش دو رنگ گلاب چیست ؟
50- دارم سوال خواجه بفرما جواب چیست آتش بدو رسیدن و بستن ، جواب چیست؟ سرمای زمهریر که یخ بست او نبست

 

جواب در ادامه مطلب

.

 



ادامه مطلب...

نظرات (0)
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 10:38 :: توسط : محمد قربانی

.دانشجویان عزیز این فقط یه طنز هستش امیدوارم ناراحت نشین.

 

اگر از پسرهاي پشت كنكور بپرسيد براي چه مي‌خواهند به دانشگاه بروند جواب حقيقي آنها اين خواهد بود: دختربازي .


اگر از دخترها بپرسيد: میگویند براي انتخاب شوهر .


حالا تكليف اون خانواده بدبخت روشنه كه جوونشون را مي‌فرستند دانشگاه كه مثلا درس بخونه.

ميدونيد توي محيط دانشگاه چه خبره؟ نه؟ پس اينو بخونيد:



 سري به يكي ازخانه هاي دانشجويي پسرها ميزنيم. سه پسر در گوشه اي مشغول پاستور بازي هستند و حسابي جر ميزنند. آنقدر حواسشان پرت است كه يادشان رفته غذا بالاي اجاق داردمي‌سوزد.


 حال سري به خوابگاه دخترها ميزنيم. سه دختر ساعت 12 شب ملحفه‌ها را به هم گره زده‌اند و ازپنجره‌ي اطاق مشغول كشيدن پسري به اطاق خودشان كه طبقه دوم است هستند. ناگهان صداي آژير پليس كه از آن نزديكي مي‌گذرد مي‌آيد و دخترها از ترس ملحفه ها را ول مي‌كنند. پليس به طرف او مي‌آيد و چند روز بعد به پسرك مي‌گويد ما اصلا شما را نديده بوديم.


 سري به يكي از كافي شاپهاي اطراف دانشگاه ميزنيم. يك پسر و دختر كنار هم مشغول حرف زدن هستند. بعد از مدتي پسره با دادن قول ازدواج كردن دختره رو خر میکنه و شروع میکنن به حرفهای عاشقونه بعد از مدتي هم از هم جدا مي‌شوند نه كك اين ميگزه نه اون.


سر يكي از كلاسهاي درس هستيم 4 پسر پشت سر دختري نشسته‌اند و با تلاش زياد طوريكه نه دختره و استاد و نه بقيه دانشجويان بفهمند دارند با گچ پشت مانتوي دختره مي نويسند (من خرهستم).


ماه رمضونه دانشجویان. صاحبخانه پسرها دلش به حال آنها مي‌سوزه و براي آنها سوپ مياره.

پسرها بلافاصله سوپ را در ظرفي از ظروف خودشان خالي مي‌كنند و براي دخترهاي دانشجوي همسايه مي‌برند كه بله، اينو ما پختيم. دخترها فكر مي‌كنند كه اينها ديگه آدم شده‌اند و با تعارف سوپ را مي‌گيرند. غافل از اينكه پسرها...

دانشجویان عزیزاگه ازاین نوشته ناراحت شدیدبگید من حذفشکنم.


نظرات (0)
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 10:16 :: توسط : محمد قربانی

سلام به همه طرفداران پرسپولیس

رفتن به فینال جام حذفی رو به همتون تبریک میگم .

ان شاالله قهرمانی رو با هم جشن بگیریم.


نظرات (0)
ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 10:3 :: توسط : محمد قربانی

دنیااین جوریه دیگه

اگرگریه کنی میگن کم آورده

اگربخندی میگن دیونه است

اگردل ببندی تنهات میذارن

اگرعاشق بشی دلت رومیشکنند

بااین حال بایدلحظه ای گریست

دمی خندید

ساعتی دل بست

وعمری عاشقانه زیست


نظرات (2)
ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, :: 12:27 :: توسط : محمد قربانی


 

 

 

جوان خیلی آرام ومتین به مردنزدیک شدوبالحنی مودبانه گفت :(ببخشیدآقا!من میتونم یه کم به خانم شمانگاه کنم ولذت ببرم؟)مردکه اصلاتوقع چنین حرفی رانداشت وحسابی جاخورده بود,مثل آتشفشان ازجادررفت ومیان بازاروجمعیت,یقه ی جوان راگرفت وعصبانی,طوری که رگ گردنش بیرون زده بود,اورابه دیوارکوفت وفریادزد:(مرتیکه عوضی,مگه خودت ناموس نداری...خجالت نمیکشی؟)

 

 

جوان اما:خیلی آرام,بدون اینکه ازرفتاروفحشهای مردعصبی شودوواکنشی نشان دهد,همانطورمودبانه ومتین ادامه داد:(خیلی عذرمیخوام,فکرنمیکردم این همه عصبی وغیرتی بشین,دیدم به خاطروضع ظاهرخانومتون دارن بدون اجازه نگاه میکنن ولذت میبرن,من گفتم حداقل ازشمااجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم...حالاهم یقموول کنین,ازخیرش گذشتم!)مردخشکش زد...همانطورکه یقه ی جوان راگرفته بود,آب دهانش راقورت دادوزیرچشمی زنش رابراندازکرد.

 

 



نظرات (0)
ارسال شده در تاریخ : یک شنبه 18 فروردين 1392برچسب:, :: 12:21 :: توسط : محمد قربانی

برای عشق تمناکن ولی خارنشو.

 

برای عشق قبول کن ولی غرورت راازدست نده.

 

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.

برای عشق مثل شمع بسوزولی نگذارپروانه ببینه.

برای عشق پیمان ببندولی پیمان نشکن.

برای عشق جون خودتوبده ولی جون کسی رونگیر.

برای عشق وصال کن ولی فرارنکن.

برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن.

برای عشق بمیرولی کسی رونکش.

برای عشق خودت باش ولی خوب باش


نظرات (1)
ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 8:58 :: توسط : محمد قربانی

یادمون باشه که هیچکس روامیدوارنکنیم

بعدیکدفعه رهاش کنیم چون خردمیشه,میشکنه ومیمیره

یادمون باشه که قلبمون روهمیشه لطیف نگهداریم

تاکسی که  به ماتکیه کرده سرش دردنگیره

یادمون باشه قولی روکه به کسی میدیم عمل کنیم

یادمون باشه هیچوقت کسی روبیشترازچندروزچشم به راه نذاریم

چون امکان داره زیادنتونه طاقت بیاره.

یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت بهش نگیم برونمیخوام

ببینمت چون زندگیش روازش میگیریم


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 8:56 :: توسط : محمد قربانی

در آمدی بر چگونگی عملکرد کامپیوترها
* اتصالات کامپیوتر
* راه اندازی کامپیوتر
* سیستم عامل
* سیستم راه انداز کامپیوتر
* کامپیوتر قابل حمل شخصی

هنگامیکه کلمه " تکنولوژی" را به زبان می آورید، بیشتر مردم کامپیوتر را در ذهن خود تداعی می کنند. تقریباً تمام قسمت های زندگی ما به نوعی کامپیوتری شده است. وسایل خانگی ما دارای ریز پردازنده هایی هستند که در آنها ساخته شده اند. مثل تلویزیون ها. حتی اتومبیل های ما نیز دارای کامپیوتر باشند. اما منظور از کامپیوتری که در ذهن هرکسی تداعی می شود، کامپیوتر شخصی یا PC می باشد.



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 8:25 :: توسط : محمد قربانی

خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا !خسته ام!نمی توانم.
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا !خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان
بنده: خدایا سه رکعت زیاد است
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان
بنده: خدایا !امروز خیلی خسته ام!آیا راه دیگری ندارد؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله
بنده: خدایا!من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله
بنده: خدایا هوا سرد است!نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم

بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد

خدا:ملائکه ی من! ببینید من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم ،اما باز خوابید
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید پروردگارت منتظر توست
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند هنگام طلوع آفتاب است ای بنده ی من بیدار شو
نماز صبحت قضا می شود خورشید از مشرق سر بر می آورد
ملائکه:خداوندا نمی خواهی با او قهر کنی؟
خدا: او جز من کسی را ندارد...شاید توبه کرد...

بنده ی من ، تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری


ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:, :: 9:54 :: توسط : محمد قربانی
درباره وبلاگ
به وبلاگ خودتون خوش اومدید
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ تخصصی روستای جوشفان و آدرس josheghan2013.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 1472
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1

دعای فرج